مشخصات
نویسنده خاطره : آقای حسن ستودیان مشخصات
خاطره : سال 85- مکان : جنوب عملیات کربلای 5 باسمه
تعالی شرایط
کاری شهید بزرگوار امین محبوب ومسئولیت کارگزینی لشکر 5نصر می توانست بهانه ای
باشد تا به دور از میدان نبرد در محیطی آرام از حضور در خط مقدم خودداری نماید
وامروز همانند برخی از همکارانش با درجات بالای نظامی به حیات خویش ادامه دهد 0 لکن
روح بلند شهید را جاذبه های مسئولیت ومیز ومشقات عملیات هرگز نتوانست او را از
رفتن باز دارد وبه کرات هنگام شروع عملیات ها در یگان های رزمی بودند 0 در
عملیت کربلای 5 توفیقی حاصل شده بود تا به همراه این شهید بزرگوار در گردان سیف
الله لشکر 5 نصر حضور داشته باشم 0 چند روز قبل از شروع عملیا این شهید نازنین را
در گردان مشاهده کردن فکر کردم جهت انجام امورات کارگزینی با توجه به مسئولیتشان
به اینجا آمده اند 0 حضور طولانی ایشان سبب شد تا علت را جویا شوم که اظهار داشتند
با توجه به نزدیکی عملیات جهت حضور در عملیات آمده ام حقیقت امر
برایم عجیب بود شخصی که می تواند به دور از هر محدودیتی با توجه به مسئولیتی که
دارد در عملیات شرکت نکند چگونه است تا آن هم در گردان پیاده انجام وظیفه نماید 0 در
عملیات کربلای 5 تصرف یکی از حوالی در منطقه برعهده ما بود که پس از تصرف منطقه
مورد نظر یکی از نیرو ها به من رسید وخبر داد جواد شهید شده است ولی متاسفانه
نتوانستم از جزئیات شهادت ایشان اطلاعاتی به دست اورم 0 برای آن عزیز علو درجات را خواهانم حسن
ستودیان ********************************************** نقل
خاطره از برادر محمد رضا خزیمه : دوست وهمکار شهید در
موقع عملیات کربلای 4 تادژ خرمشهر با
یکدیگر بودیم یکروز که من در محل استراحت خوابم برده بود دیدم دستی لطیف صورتم را
نوازش می دهد ومن را بیدار نمود من هم که خیلی خسته بودم بلند نشدم جواد گفت :
بلند شو دوباره همدیگر را نمی بینیم 0باکلام ایشان از جا برخواستم گفتم چه شده : ایشان با لحنی ملایم گفتند از من
راضی باش 0 اصار نمودند وحتی موهای صورتم را نوازش دادند که راضی باش اظهار داشتم
من راضیم شما باید راضی باشید که در نهایت تعجب دیدم ایشان گفت موقعی که در بسیج
بودم روزی کلید اسلحه خانه دست من بود وتو می خواستی اسلحه بگیری من برخورد خوبی
با تو نداشتم وباید از من راضی شوی گفتم : جواد جان من اصلا یادم نیست ومن راضیم
وبالاخره با سه نفر از همکارانشان خداحافظی نمودند وبه من گفتند دیدار به قیامت 0
فردای آن روز با خبر شدم که تعدادی از دوستانم از جمله جواد شهید شده اند
نقل
قول از زبان والدین شهید جواد
آنچنان در اثر حضور مداوم در کلاسهای جبهه آبدیده شده بود که این موضوع توان در
اعمال وحرکات وصحبت های وی مشهود بود 0 هر گاه از محیط روحانی جبهه به فردوس می
آمد وتکاپوی شدید برخی از افراد برای امور دنیا را مشاهده می کرد متاثر میشد وتحمل
این گونه حرکات را نداشت 0 دوستانش
تعریف می کردند بارها بر اثر نرسیدن امکانات به خط مقدم ،غذای خود را به دوستانش
می بخشید که بعدها در خوابهایی که اطافیان دیده بودند شهید این را ذکر کرده بود
وکار خود را سبب اجر اخروی دانسته بود 0
مشخصات نویسنده خاطره : آقای حسن ستودیان
مشخصات خاطره : سال 85- مکان : جنوب عملیات کربلای 5
باسمه تعالی
شرایط کاری شهید بزرگوار امین محبوب ومسئولیت کارگزینی لشکر 5نصر می توانست بهانه ای باشد تا به دور از میدان نبرد در محیطی آرام از حضور در خط مقدم خودداری نماید وامروز همانند برخی از همکارانش با درجات بالای نظامی به حیات خویش ادامه دهد 0
لکن روح بلند شهید را جاذبه های مسئولیت ومیز ومشقات عملیات هرگز نتوانست او را از رفتن باز دارد وبه کرات هنگام شروع عملیات ها در یگان های رزمی بودند 0
در عملیت کربلای 5 توفیقی حاصل شده بود تا به همراه این شهید بزرگوار در گردان سیف الله لشکر 5 نصر حضور داشته باشم 0 چند روز قبل از شروع عملیا این شهید نازنین را در گردان مشاهده کردن فکر کردم جهت انجام امورات کارگزینی با توجه به مسئولیتشان به اینجا آمده اند 0 حضور طولانی ایشان سبب شد تا علت را جویا شوم که اظهار داشتند با توجه به نزدیکی عملیات جهت حضور در عملیات آمده ام
حقیقت امر برایم عجیب بود شخصی که می تواند به دور از هر محدودیتی با توجه به مسئولیتی که دارد در عملیات شرکت نکند چگونه است تا آن هم در گردان پیاده انجام وظیفه نماید 0
در عملیات کربلای 5 تصرف یکی از حوالی در منطقه برعهده ما بود که پس از تصرف منطقه مورد نظر یکی از نیرو ها به من رسید وخبر داد جواد شهید شده است ولی متاسفانه نتوانستم از جزئیات شهادت ایشان اطلاعاتی به دست اورم 0
برای آن عزیز علو درجات را خواهانم
حسن ستودیان
**********************************************
نقل خاطره از برادر محمد رضا خزیمه : دوست وهمکار شهید
در موقع عملیات کربلای 4 تادژ خرمشهر با یکدیگر بودیم یکروز که من در محل استراحت خوابم برده بود دیدم دستی لطیف صورتم را نوازش می دهد ومن را بیدار نمود من هم که خیلی خسته بودم بلند نشدم جواد گفت : بلند شو دوباره همدیگر را نمی بینیم 0باکلام ایشان از جا برخواستم گفتم چه شده : ایشان با لحنی ملایم گفتند از من راضی باش 0 اصار نمودند وحتی موهای صورتم را نوازش دادند که راضی باش اظهار داشتم من راضیم شما باید راضی باشید که در نهایت تعجب دیدم ایشان گفت موقعی که در بسیج بودم روزی کلید اسلحه خانه دست من بود وتو می خواستی اسلحه بگیری من برخورد خوبی با تو نداشتم وباید از من راضی شوی گفتم : جواد جان من اصلا یادم نیست ومن راضیم وبالاخره با سه نفر از همکارانشان خداحافظی نمودند وبه من گفتند دیدار به قیامت 0 فردای آن روز با خبر شدم که تعدادی از دوستانم از جمله جواد شهید شده اند
نقل قول از زبان والدین شهید
جواد آنچنان در اثر حضور مداوم در کلاسهای جبهه آبدیده شده بود که این موضوع توان در اعمال وحرکات وصحبت های وی مشهود بود 0 هر گاه از محیط روحانی جبهه به فردوس می آمد وتکاپوی شدید برخی از افراد برای امور دنیا را مشاهده می کرد متاثر میشد وتحمل این گونه حرکات را نداشت 0
دوستانش تعریف می کردند بارها بر اثر نرسیدن امکانات به خط مقدم ،غذای خود را به دوستانش می بخشید که بعدها در خوابهایی که اطافیان دیده بودند شهید این را ذکر کرده بود وکار خود را سبب اجر اخروی دانسته بود 0